سیده مرضیه عباسی؛ علیرضا خرمایی؛ امیرسعید مولودی
چکیده
پژوهش حاضر به مطالعة فرایند دخیل در پیدایش گفتماننمای «یعنی» در زبان فارسی از منظر دستور گفتمان (کالتنباخ و همکاران، 2011) و در چارچوب دیدگاه هاینه (2013) که مبتنی بر این دستور است، میپردازد. هاینه بیان میکند که فرایند «کاربردیشدگی» سبب شکلگیری گفتماننماها میشود. از نظر او، پدیدهای به نام «انتقال» هستة اساسی ...
بیشتر
پژوهش حاضر به مطالعة فرایند دخیل در پیدایش گفتماننمای «یعنی» در زبان فارسی از منظر دستور گفتمان (کالتنباخ و همکاران، 2011) و در چارچوب دیدگاه هاینه (2013) که مبتنی بر این دستور است، میپردازد. هاینه بیان میکند که فرایند «کاربردیشدگی» سبب شکلگیری گفتماننماها میشود. از نظر او، پدیدهای به نام «انتقال» هستة اساسی هر نوع کاربردیشدگی را تشکیل میدهد و با این وصف، کاربردیشدگی را فرایندی مجزّا و متمایز از دستوریشدگی میداند. براساس این فرایند، یک واحد زبانی، با انتقال از «دستور جمله» به «دستور معترضه»، کاربردها و نقشهای معنایی جدیدی با توجه به شبکة پیچیدة موقعیت گفتمان پیدا میکند و به یک گفتماننما تبدیل میشود. با توجه به چارچوب هاینه، دادههای زبان فارسی از قرن چهارم تا چهاردهم گردآوری شد، بدین صورت که از هر قرن دو اثر شاخص انتخاب گردید و موارد وقوع «یعنی» به صورت دستی در آنها مشخص شد. بررسی سیر تحوّل «یعنی» بر اساس دادههای زبان فارسی در طول زمان، انطباق این دادهها با چارچوب هاینه، و افزایش کاربرد این عنصر زبانی بهعنوان «واحد دستور معترضه» در گذر زمان نشان میدهد که فرایند دخیل در ظهور این گفتماننما همان کاربردیشدگی است که در مرکز آن، پدیدة انتقال قرار دارد و در این میان، تا آنجا که به «یعنی» مربوط میشود، با فرایند «دستوریشدگی» سر و کار نداریم.
فرهاد معزی پور
چکیده
دستوریشدگی فرایندی است که منجر به شکلگیری واحدهای دستوری از منابع واژگانی میشود یا بهموجب آن واحدهای دستوری در یک زبان، دستوریتر میشوند. یافتن مصادیق دستوریشده در زبان فارسی پیشتر موضوع پژوهشهای زبانشناختی متعددی بوده است، اما آنچه که در این پژوهش مورد بررسی قرار میگیرد پاسخ به این پرسش است که چگونه میتوان از قابلیتهای ...
بیشتر
دستوریشدگی فرایندی است که منجر به شکلگیری واحدهای دستوری از منابع واژگانی میشود یا بهموجب آن واحدهای دستوری در یک زبان، دستوریتر میشوند. یافتن مصادیق دستوریشده در زبان فارسی پیشتر موضوع پژوهشهای زبانشناختی متعددی بوده است، اما آنچه که در این پژوهش مورد بررسی قرار میگیرد پاسخ به این پرسش است که چگونه میتوان از قابلیتهای دستور نقش و ارجاع به عنوان یک چارچوب دستوری نقشگرا برای نمایش درجات متفاوت دستوریشدگی استفاده کرد؟ پژوهش حاضر، نظری است و نگارنده برای پاسخ به پرسش مذکور، چهار فعل معین در زبان فارسی شامل «باید»، «خواستن»، «داشتن» و «توانستن» را برمیگزیند تا با بررسی رفتارهای واژی- نحویشان که بازتاب درجات متفاوتی از معینشدگی آنها برای نمایش نمود، وجهیت و زمان میباشد، قابلیتهای نحویِ دستور نقش و ارجاع را در بازنمایی صوریِ دستوریشدگی به تصویر کشد. طبیعتاً چارچوب نظری اتخاذشده در این پژوهش دستور نقش و ارجاع است و هدف، آزمودن سازوکارهای نحوی در این انگارۀ دستوری از جمله ساخت لایهای بند مشتمل بر فرافکنی سازهای و فرافکنی عملگر، و روابط پیوند- شبکه برای نمایش صوری دستوریشدگی میباشد.