نحو
سید مهدی ساداتی نوش آبادی؛ نرجس بانو صبوری
دوره 14، شماره 4 ، اسفند 1401
چکیده
در این پژوهش، ساختار کافت در دو زبان ایرانی پیش از اسلام؛ زبان فارسی باستان و فارسی میانۀ زردشتی با استفاده از رویکرد ادغام متقارن و اشراف چندگانه تحلیل و بررسی میشود. بدین منظور، نخست ساختار کافت و ویژگیهای آن معرفی میشود و سپس به بررسی کافت در زبان فارسی باستان و فارسی میانۀ زردشتی بر اساس رویکرد چیتکو (ب 2011 و 2012) پرداخته میشود. ...
بیشتر
در این پژوهش، ساختار کافت در دو زبان ایرانی پیش از اسلام؛ زبان فارسی باستان و فارسی میانۀ زردشتی با استفاده از رویکرد ادغام متقارن و اشراف چندگانه تحلیل و بررسی میشود. بدین منظور، نخست ساختار کافت و ویژگیهای آن معرفی میشود و سپس به بررسی کافت در زبان فارسی باستان و فارسی میانۀ زردشتی بر اساس رویکرد چیتکو (ب 2011 و 2012) پرداخته میشود. بر اساس این پژوهش، بررسی نمونههای زبانی جمعآوری شده از زبان فارسی باستان که دارای ساختار کافت هستند، نشان میدهد که نوع حذف ساختاری مشاهدهشده در این زبان با تعریف کافت متفاوت است. در ساختار کافت وجود دو همپایه در جمله لازم است اما در نمونههای زبانی یافتشده از فارسی باستان، شاهد وجود یک جمله هستیم که در آن قلب نحوی مشاهده میشود بهگونهای که ساختاری که حذف سازه در داخل آن انجام شده است، خود یک سازۀ واحد (گروه اسمی مفعول) است. بررسی نمونههای زبانی از فارسی میانۀ زردشتی که دارای ساختار کافت هستند، نشاندهندۀ این است که یکسان بودن زمان، جهت، نمود فعل و همچنین فعل واژگانی در همپایهها در ساختار کافت و عدم امکان وجود ارزشهای مختلف برای این مشخصهها در هم پایهها میتواند دلیلی بر ادغام متقارن هستۀ زمان، هستۀ نمود، هستۀ فعلی کوچک و هستۀ فعل واژگانی و اشتراک آنها بین همپایهها در ساختار کافت در زبان فارسی میانه باشد.
سید مهدی ساداتی نوش آبادی؛ مهدی سبزواری؛ نرجس بانو صبوری؛ مزدک انوشه
دوره 12، شماره 1 ، تیر 1399، ، صفحه 1-29
چکیده
در این مقاله رد وابسته در زبان فارسی بر اساس دو رویکرد پیشنهادی در برنامهی کمینهگرا به نامهای «حرکت کنارهای» و «ادغام متقارن» تحلیل میشود. این مقاله ادعا میکند که رویکرد «حرکت کنارهای» با قائل شدن به حرکت کنارهای یک گروه اسمی از بند ادات به بند اصلی جمله جهت بازبینی و ارزشگذاری مجدد مشخصهی حالت خود، ...
بیشتر
در این مقاله رد وابسته در زبان فارسی بر اساس دو رویکرد پیشنهادی در برنامهی کمینهگرا به نامهای «حرکت کنارهای» و «ادغام متقارن» تحلیل میشود. این مقاله ادعا میکند که رویکرد «حرکت کنارهای» با قائل شدن به حرکت کنارهای یک گروه اسمی از بند ادات به بند اصلی جمله جهت بازبینی و ارزشگذاری مجدد مشخصهی حالت خود، با مبانی برنامه کمینهگرا مبنی بر حذف شدن مشخصههای تعبیرناپذیر پس از ارزشگذاری آنها، در تضاد است. استفاده از رویکرد «ادغام متقارن» و پذیرش رد وابسته بهعنوان یک گروه اسمی مشترک بین بندهای ادات و اصلی جمله نیز با توجه به نمونههای زبانی از زبان فارسی که در آنها مشخصه های حالت مختلفی برای گروه اسمی مشترک در بندهای جمله وجود دارد، نمیتواند مبنای توضیح این پدیده نحوی قرار گیرد. شواهد تجربی از زبان فارسی، نشاندهنده ویژگیهای متفاوتی برای ساختارهای دارای رد وابسته است بهگونهای که گروه اسمی جابهجاشده میتواند دارای مشخصه حالت متفاوتی در هر دو بند جمله باشد و وجود ضمیر در جایگاه رد اصلی در جمله باعث بدساختی جمله نمیشود. این مقاله ادعا مینماید که شواهد تجربی از زبان فارسی باستان و میانه مبنی بر عدم وجود جملههای دارای رد وابسته در آنها و همچنین شواهد زبان فارسی نو مبنی بر ویژگیهای خاص این پدیده ، نشانگر این واقعیت است که زبان فارسی فاقد پدیده نحوی رد وابسته است و ساختارهایی از زبان فارسی نو که در آنها بهظاهر رد وابسته وجود دارد، نشاندهنده تغییرات تدریجی در زبان فارسی نو و پیدایش این نوع از ساختها است.